Two Phases of Life
Gord-Afarid
Madelaine
What is art to me ? It is therapy against fear
Against being scared to death
Of loneliness
Of sadness, home-sickness, depression,
---I paint so I won’t cry,
(sometimes I paint and cry at the same time, multi-tasking quoi)
---I make a sculpture so I will temporarily forget
how scared I am
Of illness, loneliness, sadness, uselessness,
Death, Alzheimer,
--- No wonder so much opium is needed
Art is my opium, my pot, my joint, my Mary
Joannaaaaaa
In lieu of suicide,
I look at drawings by Leonardo DaVinci,
Read letters by Albert Einstein,
Watch videos of Rudolf Nureyev dancing,
Ivan Vasiliev dancing
In lieu of suicide,
I dance with Elvis singing with Ann Margaret
Jailhouse rock against arthritis pains
Hound dog against homesickness,
Then there is the poetry of Yevtushenko
And Pasternak
Sa’di’s love poems, Hâfez, Omar Khayyam
Novels of Backman, A man called OVE, his Parvâneh . . .
Yes sir,
There is work to be done, before suicide
___________________________________________________________________________
I have had
I have had a long, passionate love affair
with libraries and bookstores.
Any time I come out of such premises,
the meteorological conditions have changed;
If it was daylight when I went in
It is invariably night when I come out;
If it was hot when I went in,
It is cold when I come out.
In case of some libraries,
even the season may have changed.
Whenever I enter a library,
I leave my body at the door.
It is a good thing most libraries and bookstores
have attendants who check the stacks at night
before closing up.
They bring me back to my body.
Sometimes in the past,
this has required force.
Goli
some time late 20th century
؟ فرار مغزها ؟
در واشینگتن پریزم مقالهء خوبی در بارهء فرار مغزها از ایران به آمریکا خواندم. این مسأله مختصٌ کشور ما نیست و یک مشکل جهانیست و فقط در ایران مطرح نیست. مثلا" دانشمندان و محقـٌقـین ایتالیا و فرانسه و حتـٌی آلمان و انگلیس
(+ اروپای شرقی و روسیـٌه) بتعداد زیاد هرساله کارو زندگی و کشورهای بسیار عزیز و دلبند شا نرا ترک میکنند برای تحقیق و کار در دانشگاههای آمریکا. من خودم عاشق اروپا هستم و فرانسه وایتالیا را تقریبا" باندازهء ایران دوست دارم. امـٌا باید برای فهم و درک این مسألهء حادٌ و بغرنج جهانی، بدون پیش قضاوت و تعصـٌب، نگاه کرد و دید چرا و بچه عللی اینهمه کشش در آمریکا هست؟
در15 سالگی وقتی برای اوٌلین بار با بورس تحصیلی به آمریکا میرفـتـم امتحان مشکلی را باید میگذراندم. بغیر از دانستن تقریبا" کامل زبان انگلیسی، این امتحان برای شعور و معرفت و نوع انگیزه هم شاید بود. یک سوأل مشکل که بعد از بیش از سی سال هنوز یادم مانده این بود: هدف شما از سفر به آمریکا چیست؟
بعد از کمی تفکـٌر سریع و شلا قی ، جواب نوشتم : میخواهم بروم کشف کنم این کشور چطور یکشبه ره صد ساله رفته و از ما که تاریخ هفت هزار ساله داریم جلو زده. چرا ؟
نتیجهء بیش از سی سال مطالعه در این موضوع بخصوص را اینجا برای شما خلاصه
میکـنم :
-
مهاجرینی که از اروپا در شرایط سخـت تصمیم به مهاجرت میگرفتند و با هزار بیچارگی خود و خانواده شانرا جمع و جور میکردند و از محل اقامتشان تا بندر و کشتی مسافرت میکردند و بعد هفته ها و ماهها توی کشتی با طوفان و امواج اقیانوس اطلس دست و پنجه نرم میکردند و خیلی ها شا ن در این مسافرت جان به جان آفرین تسلیم میکردند ، آنهائی که زنده میماند ند خیلی از افراد عا دی و متوسـٌطِ اجتماع جان سخت تر ، محکمتر، و سالمتر بودند. یعنی آنهائی که در راه نمیمرد ند و زنده به مقصد میرسیدند و تازه با محیط جدید و نا آشنا خود را تطبیق داده و باز زنده
میما ند ند و بچـٌه دار میشدند و آن بچـٌه هائی که زنده مانده نسلهای بعدی را بوجود میاوردند ، جسما" و روحا" سالمتر و قویتر از افراد عادی بودند.
-
این مهاجرین اولیـٌه افراد ماجـرا جو و نترسی هم بودند با جرأت و شهامت غـیر عادی و دارای روحیهء خوشبین ، قابل انعطاف ، نو آور و مصمـٌم بر اینکه در این دنیای تازه و جدید ، فلک را سقف بشکافند و طرحی نو براندازند.
-
باز در میان اینها انتخا ب طبیعی قویترینها ادامه پیدا میکرد به این طریق که آنهائی که زیاد غصـٌهء کشور سابقشانرا میخوردند و با محیط تازه جور نمیشدند از بین میرفتند و جان سخت تر ها باقی میماندند. این باقی مانده ها یک خصیصهء مشترک دیگر هم داشتند و هنوز هم دارند که قابل توجـٌه و مطالعه است :
آمریکائی ها وجه مشترک ژنتیکی شان اینست که حواس و علاقه شانرا به کشور جدیدشان متمرکز کنند و بیشتر بفکر زمان حال و آینده باشند تا بفکر گذشته و تاریخ و سرزمینی که آنرا بهزار زحمت ترک کرده اند. پس آمریکائی ها بیش از دیگران آینده گرا و آینده نگر هستند و نسلهای بعدی فرزندان مهاجرانی هستند که توانستند نسبتا" آسان و سریع زندگی گذشته شانرا پشت سر گذارند و فراموش کنند. اینجا منظور من قضاوت در این نیست که این
خصا یص خوبند یا بد. منظور اینجا فقط مطالعه و تحقـیق است.
-
موقعـیـٌت جغرافیائی قارٌهء آمریکا و اینکه بطور طبیعی مقداری دورافتاده است و با اینکه انگلیس ها ، اسپانیولی ها، مکزیکی ها، و ذیگران حمله میکردند و مزاحم میشدند ، بطور کلـٌی دور افتادگی، هم از دست دشمنان حفظشان میکرد و هم مجبورشان میکرد خودکفا شوندو بسیار سخت کوش، چون هیچ کمکی از هیچ طرفی ممکن نبود. ودوستان و قوم و خویشان همه آنطرف اقیانوس مانده بودند ، پس خود- کفائی و استقلال وکار وکوشش و اتـٌکاء بنفس هم اجبارا" جزء لاینفک زندگی آمریکائی شد.
-
در ضمن این جابجائی ها و مهاجرت و مسافرت، و اینکه زنده ماندن و پیشرفت در دنیای جدید فقط با کار و کوشش ممکن بود ، انقلاب روانی بسیار عمیق و پر اهمیـٌتی در روح آمریکائی بوجود آورد که قابل توجـٌه جدٌی است :
در حالیکه در اروپا طبقهء کارگر زیر دست بود و حقـیر، در آمریکا برای اوٌلین بار در تاریخ بشر، طبقهء کارگرکم کم احترامش بالا و بالاتر رفت بمصداق اینکه کار عار نیست بلکه افتخار است. کار به آنجا کشید که وقتی بعـدها بین مهاجرین لـُرد و کـُنت و بارون و حتـٌی پرنس به آمریکا میرفت فورا" لقبها را حذف میکرد و دور مینداخت چون در آمریکا هیچ خریداری نداشت. هرچه خود ساخته تر، بهتر.
چون علـٌت اصلی فـرار و مهاجرت به آمریکا گریختن از محدودیتها وآزار و اذیـٌت های مذهبی و سیاسی و عدم آزادی فردی بود ، این مهاجـران تازه وارد تصمیم داشتند مزاحم همد یگر نباشند و آنچه بخود نپسندیده بودند بدیگـران هم نپسند ند بمصداق اینکه : وطن آنجاست کا زا ری نبا شد /
کسی را با کسی کا ری نبا شد.
این اخلاق عدم دخالت در زندگی خصوصی دیگران بقدری اهمیـٌت و عمومیـٌت دارد که هنگام انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حتـٌی یکبار نشنیدم یک آمریکائی از یک آمریکائی دیگر بپرسد : شما به کی رأی خواهی داد؟ (در عرض 25 سال زندگی در ایالات مختلف آمریکا).
چند روز قبل از همین آخرین انتخابات رئیس جمهور آمریکا، اواخر اکتبر سال 2004 ، در محفـلی دیپلماتیک در سویس که تقریبا" همه انگلیسی حرف میزد ند و بیشتر مهمانان آمریکائی بودند شنیدم یکی از دیگری پرسید : شما به کدام کاندیدا رأی خواهید داد؟ حتم کردم که این سوأل از طرف یک آمریکائی نیست. برگشتم دیدم حدسم درست بود و سوأل کننده یک مهندس ارتباطات اهل رومانی بود. در آمریکا حتـّی پدر و مادر هم در عقاید و گرایش های سیاسی فرزندانشان مداخله نمیکنند.
-
چگونگی تشکیل و بوجود آمدن حکومت ایالات متـٌحد ه خود داستانی جالب و شنیدنی و خواندنی است. اولا" چون مستعمرهء انگیس بودند طبعا" با قوانین و سیستم پارلمانی وقضائی انگلیس که در نوع خود در قرن هجدهم از سایر کشورها پیشرفته تر بود، آشنا بودند. ثانیا" از طرفی همین استعمار انگلیس و تحمیل مالیات های کلان و ظالمانه ، دشمن مشترکی ایجاد کرده بود که آمریکائی ها را خواه و ناخواه با هم مجبور به اتـٌحاد میکـرد و این اتحاد در نهایت منجر به انقلاب آمریکا و اعلان استقلال آن در چهارم ژوئیه 1776 گردید.
-
من حدس میزنم که قبل از اعلان استقلال وطیٌ قرون 16 و 17 و
18 میلا د ی ، با وجود حکـٌام و فرمانداران فرستاده از طرف انگلیس ، مهاجران اروپائی که ما آنها را آمریکائی مینامیم خودشان خودشانرا اداره میکرد ند و حکومتی در واقع وجود نداشت و هر محلـٌه و گروهی با کدخدا منشی کارهایشانرا پیش میبردند و با همکاری امنیـٌت محلشانرا تأمین میکردند.
آمریکائی ها از همان اوقات داشتن اسلحه برای دفاع از خود و خانواده شان را مهمٌ و لازم میدانستند. احتیاج به حکومت و ارتش و پلیس امنیـٌتی بعد ها مطرح شد وآمریکائیها بطور کلـٌی دولت را برای دو منظور ایجاد کردند:دفاع در مقابل حملهء از خارج و ایجاد امنیـٌت داخلی یعنی مبارزه با قتل و دزدی و تجاوز. همین.
از حکومت و دولتی که خودشان پایه گذاری کرد ه بودند انتظارات عجیب و غریب و غیر ممکن نداشتند و در قانون اساسی آمریکا حدٌ اکثر سعی را کرده اند تا از قدرت طلبی و خودکا مگی هر سه قوٌهء مجریـٌه ، مقـنـٌنـه ، و قضائیه جلوگیری کنند و نگذارند که بعد از آنهمه زحمت فرار وووو .... باز یک یا چند دیکتاتور ظهور کنند و همان آش بشود و همان کاسه.
مطالعات مهم و جالبی هم میتوان کرد در مورد آمریکائی های سیاه پوست و اینکه آنها تفاوت های زیادی با آفریقائی ها دارند ، هم از نظر ظاهری و بخصوص از نظر روانی و شخصیتی. آنهائی که از شرایط سخت و وحشتناکِ مسافرت در کشتیهای برده فروشان و بعد در شرایط وحشتناک ترِ بردگی در آمریکا جان بدر برده اند البتـّه با آفریقائی های امروزی بسیار متفاوتند. چنین مطالعاتی حتمأ تابحال شده.
شاید نویسندۀ این مقاله در فرصتی دیگر در این مورد هم نکاتی را قلمی کند.
ارادتمند گـُل ناز